-
تو این بیگانه را با شعر و شاعر آشنا کردی
1402/04/01 23:12
تو این بیگانه را با شعر و شاعر آشنا کردی مرا آتش زدی، خود را درون من رها کردی چه خرم بودم و خوشدل به بوی آب بر کاگل خلیلم در خیال آمد که او را مقتدا کردی به قوچ یار خوش بودم، نبرد تیغ من را هم بریدی تو گلویم را ،دوباره زنده پا کردی به وزن و قافیه خواندی ردیفم را جدا کردی مرا در عین کفرانم به وجدان با خدا کردی غزل گفتم...
-
دل قوی دار
1399/01/07 11:22
دل قوی دار و پر از شوق،که بر می گردیم از شب تیره گذر کرده ،سحر می گردیم پیله ترکانده و با بال و پر تازه تری ما جهش کرده ای از نوع بشر می گردیم بعد عمری که گرفتار خرافات شدیم کهنه از تن بدر آورده قَدَر می گردیم دل قوی دار که این ثانیه ها می گذرد ما ولی حامل یک جان دگر می گردیم شسته پندار،در برکه ی تنهایی خویش بعد...
-
بَدیش اینه که ۱۴ روز دیگه می فهمیم چکار کرده ایم
1398/12/20 03:44
سال ها پیش استادی داشتیم می گفت ما ایرانی ها بهمون میگن بخاری می سوزه باور نمی کنیم میگیم حالا بزار امتحان کنم . سرمون رو تو بخاری می کنیم وقتی سوخت میگیم آره راست می گی ولی حسابی سوختیم دیگه ، شاید هم آتیش گرفتیم و تموم. سرکار رفتن های قابل نرفتن ما این روزها از طرفی مثل اینه که هر روز بری تو گله ی شیرهای گرسنه و...
-
چه رنگ و روی خسته ای گرفته روزگار ما
1397/12/06 21:55
چه رنگ و روی خسته ای گرفته روزگار ما داغ به دل نشسته ای فسرده پود و تار ما نه راه پس،نه راه پیش،نه نور و نه ترانه ای که بشکفد شکوفه ای به باغ بی قرار ما پرنده ها شکسته پر و دونده ها بریده پا تلاش و شوق زندگی رمیده از دیار ما فغان نمی کنم ولی در این سیاه بی دریغ نمانده نور و روزنی که واکند حصار ما فسوسم از زمانه است که...
-
تاریخ جز تکرار،چیزی نیست
1397/11/27 14:55
م می خواهد قلم بردارم و بنویسم آدمیت را چه شده است انسانیت را چه شده است برما چه گذشته است اشک امانم نمی دهد نفسم می گیرد دلم می تنگد ولی با یک پرواز اندیشه با یک مرور تاریخی می بینم همه چیز طبیعی است انتحارهای هر روزه انفجارهای هر گوشه بمب و مرگ و موشک و اتم همیشه ی تاریخ بوده روزی با شمشیر و قمه و منجنیق و روزی با...
-
نه مرا طاقت دوری
1397/11/27 07:46
نه مرا طاقت دوری، نه تو را لطف حضوری نه تو را نامه و مهری نه مرا شور و سروری شب مان دراز گشت و سحری نیامد از راه نه تو را قرار صبحی، نه مرا ز ماه نوری به که گویم این قیامت که تو کرده ای بپایم که نه می برد جهنم، نه امید باغ و حوری نفسم گرفت از شب که سیاه بی دلیل است به کجا نوشته اند این،که من و تو و صبوری چه توان نمود...
-
یک زمین یک زندگی
1397/11/14 12:15
یک زمین ،یک زندگی، یک روزگار یک بشر، یک عمر ،چند فصل بهار حیف نیست آغشته گردانیم شان با دروغ و حسرت و حرص و نقار محمود مسعودی
-
به بهانه ی مستند تالان
1397/10/29 00:34
به بهانه ی تالان. امشب خودم را به آخرین اکران های مستند تالان می رسانم. فیلم با تاباندن نور در اعماق زمین به آب آغاز می گردد و می خواهد به شرایط امروزین آب های زیر زمینی نوری بتاباند و حقیقتی را بیان کند. با زنگ گوسفندان در گوش ما زنگ بزند و با تارهای عنکبوت تارهای تنیده بر ذهن مان را یادآوری کند. موریانه ها مشغول...
-
دلم برای تو تنگ است دماوندجان
1397/05/31 06:50
دلم برای تو تنگ است تو چی دماوندجان دلم برای تو تنگ است تو چی دلت تنگ است؟ میان عقل و عشق در کشور تو هم جنگ است؟ باورم نمی شود: هنوز ۳ روز نگذشته دلم اینگونه تنگ تو شده است آخه راستشو بخوای من از دیدارت سیر نشدم راز دهان گوگردیت را سیر نفهمیدم هوایت را سیر تنفس نکردم در طوافت کوتاهی کردم نتوانستم در خلسه ی خویش شناور...
-
ای جان
1397/05/28 14:02
چشم در چشم تو و گوش به فرمان توام تو اگر دم بزنی مرغ سخندان توام می نویسم که نسیم از نفست می خیزد عاشق لب زدن و گفتن ای جان توام محمودمسعودی @sadeabad
-
دیدار دماوند
1397/05/22 18:43
کوله بر بسته دلم تا که به دیدار دماوند برود تا به نزدیکترین نقطه ی ایران به خداوند برود کوله بربسته که از کوه و در و دشت گذر کرده به اوج سوی یک حس فراتر ز دل و دلبر و دلبند برود سوی آن قله ی بی تاب که همواره مرا می خواند سوی آن حس خوشایند که در او،شده دربند برود سوی آن تنگ دهانی که طعم لب او گوگردیست بهر یک بوسه...
-
مهر و مهربانی
1397/05/01 09:31
ِغیر مهر و مهربانی چیست در دنیای ما که منور می کند احساس ناپیدای ما رنگ می پاشد به اعماق ضمیر آدمی شوق می ریزد به زیبایی ز سر تا پای ما سینه را مملو احساس رضایت می کند زنده می سازد هزاران بذر بی فردای ما لحظه را معنا و مفهومی فراتر می دهد می نویسد عشق را بر صفحه ی سودای ما نور می پاشد به هر تاریکی بی سرزمین سبز می...
-
خیال صحبت تو زنده می کند دل را
1397/02/01 15:48
مرا به جرم نکرده به دار خواهند زد تو را ز راه نرفته کنار خواهند زد اگر که سینه ای از عشق لب به لب گردد به شهر دیده ی او انتظار خواهند زد سراب وصل ته به از شراب رنگینی که بی حضور تو بر نوبهار خواهند زد مرا نبود تو آن می کند که می دانم شبی نماد مرا بر حصار خواهند زد خیال صحبت تو زنده می کند دل را و گرنه شعر مرا بر غبار...
-
رویای تو رویاست تا.....
1397/01/20 07:09
رویای تو رویاست تا در خواب باشی در کرسی گرمت فقط بی تاب باشی بیدار اگر گردی و راهی، بلکه روزی در قله ای هم صحبت مهتاب باشی محمود مسعودی @sadeabad
-
گره از زلف چمن باز کنیم
1397/01/13 13:21
ای دوست بیا ز خویش و پیله پرواز کنیم با حضرت عشق و با طبیعت آغاز کنیم صدبار گره زدیم،زلف چمن و نبود حاصل امسال،گره از زلف زمین و از چمن باز کنیم محمود مسعودی سیزده فروردین ۹۷ @sadeabad
-
کشف کن کوه و در دشت و دمن
1396/12/19 20:10
بنام خدایی که در جسم روح آفرید جهان را چنین کامل و باشکوه آفرید به هر کس نشانی ز احساس داد مرا عاشق قله و سنگ و کوه آفرید سلام بر دوستان و همنوردان به اهل کوه و کوهستان نوردان سلام بر هر که دل بر قله دارد به کوه مردان و در کوه پایمردان کوه همچون کعبه و ما در طواف مثل سیمرغیم ما در کوه قاف با تلاش و همت و شور و شعف می...
-
کاش بارانی ببارد
1396/11/07 08:58
کاش ابر آسمان خاک زمین یاری کند تا زمین تشنه احساس امیدواری کند مهربان گردد زمین با دانه های سربزیر دانه نومید هم،احساس غمخواری کند گل برآید در چمن، سبزه بروید در دمن کوه و دشت و باغ،احساس سبکباری کند بوی عطر گل، از اعماق مسیر کوچه باغ مست سازد عابری، احساس را ساری کند ابر و باد و بارش ،گل های رنگین چمن شهر را از دوده...
-
روزمرَگی ملی
1396/10/26 15:02
روزمرَگی ملی زلزله ما را می کشد معدن ما را حبس می کند.کشتی ما را غرق می کند.پلاسکو ما را به آتش می کشد.خشکسالی نفس ما را می برد.ریزگرد ما را خفه می کند،.و...و هیچ اتفاقی نمی افتد. سدهای مان بلای جان مان ،خودروسازی مان عامل کشتارمان ،دانشگاه های مان عامل بیسوادی؟! و بیکاری مان! و....و هیچ چیز تغییر نمی کند. سوءاستفاده...
-
ای زلزله جان چطور مطوری خوبی
1396/10/09 13:45
ای زلزله جان چطور مطوری خوبی داری به کجای مملکت می کوبی گویند دوباره قصد تهران کردی شاید که تو هم پی ژن مرغوبی از بس که گسل زیر زمین می لرزد از شرق به غرب سرزمین می لرزد مردان محله کشف خوبی کردند این مملکت از موی شهین می لرزد محمود مسعودی کانال تلگرام ساده آباد
-
پتوی خرافات
1396/10/09 13:41
زلزله ما را می کشد آتش ما را می سوزاند تونل ما را می بلعد سیل ما را می برد و ما چقدر سخت جانیم انگار پتوی خرافات ما را سترون کرده است محمود مسعودی
-
باران که می آید
1396/10/04 16:16
باران که می آید زمین هم حرف های تازه ای دارد. تمام بوته ها عاشق تر از پیش اند تمام جوی ها جاری، تمام رودها آواز می خوانند تمام برکه ها شادند، تمام قطره ها ابراز می دارند تمام دشت ها در فکر فردایی پر از سبزینه های مهربان هستند. تمام سنگ ها و صخره ها غبار از سنگی رخسار می شویند و رنگ شادمانی بر قبای خویش می بافند....
-
پاییز نرو
1396/09/30 11:30
پاییز نرو فرصت دلتنگی نیست زیبایی تو به هیچ آهنگی نیست عشقم شده هر روز ببینم رویت یکسال کم از هزار فرسنگی نیست محمود مسعودی
-
دلم هر روز از دست تو ای تهران می گیرد
1396/09/28 19:07
دلم هر روز از دست تو ای تهران می گیرد قفس هر چند بزرگ باشد دل انسان می گیرد اگر صدها خیابان دارد و میدان و ده ها پارک به هر پارک و خیابانش,به هر میدان می گیرد مرا هر روز ابری است دل و دلدار می داند که در دریای چشمانم چه بد باران می گیرد به کوهستان،به اوج قله ی توچال و اسپیلیت دلم از شهرک گم گشته ی پنهان می گیرد...
-
مانند یک بوسه که بر داغی یک احساس می تازد
1396/08/30 15:46
تو را مثل گلی در دامن یک دشت ناهموار می خواهم به دشتی که به غیر از زوزه بادی ندارد یار می خواهم تو را مثل نسیمی در میان گرمی یک ظهر تابستان میان هرم گرمایی که می تابد به یک تبدار می خواهم تو را چون جرعه آبی در کویری دور از پای بشر تنها برای زنده ماندن در دل طوفان لاکردار می خواهم تو را مانند یک بوسه که بر داغی یک...
-
سرگذشت نفت (از تشکیل تا کشف)
1396/07/30 01:19
شعر نفت از تشکیل تا کشف بنام خداوند چین و گسل خداوند دشت و خدای قلل بنام خداوند شعر و شعور خدای دوبیتی خدای غزل بنام خدایی که نفت آفرید ز خاک و زمان سنگ سخت آفرید برای بشر از گذار زمان ز آغازیان رنگ و رخت آفرید به هر رود گفتا که دریا شود به هر ذره گفتا که همپا شود به قانون فیزیک و شیمی نشان به سنگ گفت همراه دنیا شود...
-
پناه من فقط تار است
1396/06/27 11:04
پناه من فقط تار است در شب های تار من که شاید مرهمی باشد به زخم انتظار من نه گل روییده در باغم،نه آبی مانده در جویم چه شب ها بر سر راهست امید نوبهار من دو صد فریاد از گردون و از بیداد گردانش که بر باد غمش داده و غرور و اعتبار من کجایی ساقی امشب را، بیا تنها به بالینم که اوضاع فلک پیچیده درهم روزگار من خدا را ای رفیقان...
-
مدتی هست
1396/05/30 08:05
مدتی هست که پر کرده پدافندش را دو لب و لپ و نگاه های هدفمندش را می زند تیر چپ و راست به دیوار دلم دل افتاده به میدان سمرقندش را زلف بیرون زده از روسری گل گلی اش رژ عنابی و شیرین لب بیرجندش را خنده هایش همه ویرانگر روحم شده اند بمب جا کرده است انگار گلوبندش را وای من راهی رویا و تخیل شده ام بچه بادی که کند لمس دماوندش...
-
رقص گل از واجبات خواهد شد
1396/03/18 13:21
سال هاست که گنج های زمین جای گل ،گلوله می شوند جای محبت ،نفرت می کارند و زمین متحیر از این قساوت به گرد خویش سرگردان به چشم های بشر خیره مثل مادری که فرزندانش را در پی نور می چرخد سال هاست مهر و ماه از گردونه ی حاکمان پیاده شده اند بیچاره شاعران که هنوز ،رسالت بر دوش می خواهند حاکمان را با کلمات رام و بشر را با ادبیات...
-
شما چرا؟
1396/03/16 13:29
ای گلوله ها ای تفنگ ها ما آدم ها هزار دلیل داریم برای کشتن بنام دین برای ثروت به حکم سیاست شما چرا ؟ شما چرا قلب ها را نشانه می گیرید؟ محمود مسعودی کانال تلگرام ساده آباد
-
عاشقانه باید دید
1396/03/12 22:59
عاشقانه باید دید این زمین و مردم را لاله های رنگی را،خوشه های گندم را عاشقانه باید رفت کوه و دشت و دریا را جرعه جرعه باید جست از زمان ترنم را ماه روی آن شیرین از بهار می گوید دانه دانه باید چید بوسه های رد گم را با خیال باید رفت آنچه را که ممکن نیست عمق خاک بی جان را، آسمان هفتم را در زمان نباید ماند غرق روزگاران شد...