-
می نوش
1392/04/04 08:46
صبح است ، قدح پر کن و می نوش هی پر کن و هی پر کن و هی نوش چون گردش ایام وفایی ننموده است با گردش ایام صفایی کن و می نوش ---------------------------------------- صبح و می و ساقی و جامی به دست لطف و عیش و لولیان مستِ مست تو چه می جویی از این چند روز عمر می خور و می نوش بگذر ز آنچه هست...
-
فاصله ها
1392/04/03 07:29
هر چند که هر دو دره ای سرسبزیم کوهست به میان و حاصلش فاصله هاست تنها ره اتصال دریا شدن است وصل حاصل عاری شدن از فاصله هاست رود ار که به دریا نرسد می میرد بحر حاصل جاری شدن فاصله هاست آرامش ساحلی همیشگی زیبا نیست موج عامل تکرار نگشتن فاصله هاست دّر و گهر ار هست به دریای وصال خود حاصلی از شکستن فاصله هاست با ساده بمان...
-
آب و آتش
1392/04/03 07:23
گفتم به بوسه ای عطشم را فرو نشان ز آن لب به باغ پر تلاطم دل دانه ای نشان گفتا که آتش است و دو چندان کند عطش گفتم که آب تویی ، آتش هجران فرونشان
-
دعوای زن و شوهری
1392/04/01 19:13
شبی گفتا زنی با شوهر خود برو یکسر درون بستر خود نه نان است نه غذا نه چیزدیگر برو زودتر بمیر تو توی بستر بگفتا چون شده ای یار جانی نه وقت جنگ باشد خود تو دانی تمام دشمنان از دور و نزدیک کمین بنموده اند و چشم بر دیک در این اوضاع و احوال جهانی تو باید باز در صحنه بمانی بگفتا خرشدم تو خر سواری ولی اوضاع و احوالم تو دانی...
-
زندگی تکرارعهدهای شکسته است
1392/03/30 09:22
یارب تو نگو به کس ولی من مستم یکبار دگر عهد خودم بشکستم بی شرم و بی شکایت و حتی حکایتی لب بسته از سکوت نجویم روایتی آری این قصه ی هر روزه ی ما ست انگار زندگی تکرارعهدهای شکسته است ازبستن تا شکستن واز نبستن تا شکستن دلگیرم از این خرده ریزه ها ی خودساخته که هر روز به پایم زخمی می زنند و در انتها هی به تو می رسم و هی می...
-
آرزو در آرزوی وصال امید
1392/03/28 09:48
این روز ها آرزو از همه خوشحال تر است می دانید چرا چون اسم امید ورد زبان رئیس جمهور جدید و همه مردم ایران شده است و همه به امید فکر می کنند حالا آرزو همه جا قیافه می گیرهپد و به وصال امیدوار شده است. وی می گوید اگر تدبیر پا پس نکشد و در صحنه بماند امید ناکام از دنیا نخواهد رفت و ماخواهیم توانست کلبه ای بسازیم . می...
-
صبح عالی متعالی بامدادان نیکو
1392/03/28 00:59
صبح عالی متعالی بامدادان نیکو خنده بر لب متوالی عطرهاتان خوشبو دمتان گرم و نفس جاری باد شعله عشق بر افکار شما ساری باد عشق تان پر شور، شورتان پیوسته پسته ی لب به تقاضای شما خندان باد بامدادان شاد ، نیکو خلقتان خلق خوش جاری بود در صبح تان شمع تان نورانی و شعله بلند بخت و اقبالت بلند و بی گزند طبل شادی هایتان پرسر صدا...
-
دل به تدبیر و امید باید بست
1392/03/25 18:27
استادی داشتیم که سال ها در دانشگاه های خارج کشور استاد بود و تقریبا موقع بازنشستگی به ایران برگشته بود و استاد ما شده بود. روزی بر سر انجام کاری در یک پروِه اختلاف نظرمان جدی شد. گفت ببینید ما مردم ایران تا همه چیز را خودمان تجربه نکنیم قبول نمی کنیم. می گویی آقا بخاری آتش دارد و سوزنده است می گوید قبول ندارم و باید...
-
رفتن یا ماندن
1392/03/23 19:00
ای روزگار رفتن خطاست ماندن بزرگتر رفتن تایید تو ماندن تکذیب خود بمانم یا بروم تایید کنم یا تکذیب شک ندارم حکم از آن توست مشکوک هم نیستم به بی وفایی تو ولی نا امید؟ نه نیستم
-
گفتگوی کوه و دریا
1392/03/22 19:54
شنیدستم به عهد باشکوهی کنار هم شدند دریا و کوهی سحرگاهی همینکه دیده واشد ز جا پبرجست کوه و جابجا شد بگفتا من به اوج و تو حضیضی مرا ابر است همپا،تو مریضی توخودهرچه که داری ازمن آید زآب و سنگ و خاکت ازمن آید اگر روزی به رود آبی نیاید تو را کاسه ی گدایی بر کف آید مرا صد چشمه و صد آبشار است تو ر ا با لطف من بسیار کار است...
-
به وقت خویش
1392/03/20 19:41
باغی که درش به روی باغبان نگشاید روزی به درون خویش خواهد پیچید دربی که به میل خویش چرخان نشود با تیشه به درد خویش خواهد پیچید عمریست که با خودم خدا خدا می کردی اما ز بروز عشق او ابا می کردی هر کس که به وقت خویش عاشق نشود از حسرت وغم به خویش خواهد پیچید
-
چگونه بمانم
1392/03/20 18:55
تو رفته ای ز باغ خاطره من چگونه بمانم چنین یگانه و تنها چسان چگونه بمانم به وعده ی وصال تو باغ بال و پر می زد کنون که خلف وعده نمودی چگونه بمانم ببین نه میوه ، نه گل ، نه برگ مانده بجا بگو کنون که لختم و عورم چگونه بمانم به آب رفته زجو چشم های من نمی گرید ولی به جوی خشگ حضورت چگونه بمانم غروب وقت دل بریدن است و تنهایی...
-
کو مرهمی
1392/03/13 19:02
دیگر مکُش به تیر جفا لحظه های من کم گو سخن ز ناحق و حق در قفای من خونین دلی چو من نبود در دو عالمی کو مرهمی که نهی بر زخم های من بیچاره عاشقی که به دام تو می رسد نه راه پس ، نه پیش بود پیش پای من صاحبدلان شکایت خود با خدا کنند من با که گویمت ای همه دم آشنای من چند روزه ی حیات مست و خرابم نمی کند راهی دگر نشان بده ای...
-
کوه بودم
1392/03/10 07:25
کوه بودم ذره ذره در کنار رود عمر ، خاک می گردم که تا اعماق دنیا می رود ابر بودم قطره قطره در کنار باد عمر ، آب می گردم که تا آنسوی فردا می رود عمر ما باد است و رود است و تموز ، ابر و کوه و صبر کم آرند در میدان او صبر بودم لحظه لحظه در تموز هور عمر،درد می گردم که تا آنسوی تقوا می رود
-
به چشمت دلبری آموز
1392/03/08 09:00
به چشمت دلبری آموز و زلفت دلفریبی را به ابرو تیر مژگان را به مژگان تیرباری را غزال چشم خود را گو که در دشت چرا آید به وی آموز دل بردن و راه خوش خرامی را به زلف پیچ در پیچت بگو از شام هجرانم به هجران گو بیاموزد سرود بی قراری را به مروارید چشمت گو که راز من نگه دارد بگو با وی بیاد آرد مکرر در مکرر راز داری را به بلبل گو...
-
لبریز کن امشب من
1392/03/05 17:14
من جام و تویی باده لبریز کن امشب من زآن کام شکر ریزت سر ریز کن امشب من از باده چو شد لبریز و از شکّر تو سرریز در باده بکن شکّر تجویز کن امشب من تیری به هدف می زن درّی ز صدف می جو زان دو لب و زان باده تغلیظ کن امشب من بر اسود زلفانت چون ابیض عشق آیم حکم می و میخانه تفویض کن امشب من
-
ای صفا و مروه ام
1392/03/05 07:16
ای صفا و مروه ام سعیی بکن راه تقصیری بزن حلقی بکن تا طواف کعبه ات کامل شود گرد زلف یار خود رقصی بکن
-
دم غنیمت دانیم
1392/03/04 08:08
به خودم می گویم و به تو و به هر کس که در این نزدیکیست و به هر گوش که هنوز قصد شنیدن دارد دم غنیمت دانیم شاید این صبح آخرین دیدار خروس سحریست گوش سپاریم به آواز سحر دل سپاریم به احساس طلوع شاید این آخرین ذره ی نوریست که از سهم شما جامانده پاک کن دل ز افکار پریشان به جامانده ز اعصار و قرون عشق را تقسیم کن،غصه ها را منها...
-
آیا پرشین بلاگ هک شده است؟
1392/03/04 06:28
از جمعه بعد از ظهر یکدفعه سرویس دهی سایت پرشین بلاگ قطع شد و صفحه زیر برای سایت اصلی و وبلاگ های پرشین بلاگ بالا می آید . آیا واقعا این سایت با این همه کاربر ی که در آن وبلاگ دارند هک شده است . امیدواریم موضوع جدیی نباشد و پرشین بلاگ که سابقه این نوع اقدامات را دارد هر چه زودتر مشکل را حل کند؟
-
آخرین نقش
1392/03/03 23:42
همه عمر نقاشی یک آن گناه بود شیطان فریب داد و آدم تباه بود نقشی سفید و نقشی سیاه بود نقشی ثواب و نقشی گناه بود نقشی بر آب و نقشی به راه بود نقشی به اوج و نقشی به چاه بود نقشی خلاف و نقشی صلاح بود شایدم زندگی حاصل یک اشتباه بود زندگی هر چه بود آخرین نقشش نقشی سفید به روی سنگی سیاه بود
-
نقش وفا
1392/03/03 09:44
بر ماسه های ساحل دل نقش یار بود نقشی ز گل به قصه ی یک انتظار بود بادی وزید و موج آمد و گل رهسپار شد حسی وصال گونه در دل من پایدار بود آری بهار وصل به بادی خزان شود امّا نقش وصال و نقش وفا ماندگار بود
-
آخرین قطره باران
1392/03/02 07:55
آخرین قطره ی باران که زمین را تر کرد تشنگی باز هم از من گله کرد دل من حس کویری تو را باور داشت ولی از بهر تمنا و دعا حوصله کرد تا نگویند که من غافلم از ابر بهار یا که از حسرت دیدار زمین بیخبرم دل من ابری شد، چشم من بارانی،شوق سیراب شدن بار دگر ولوله کرد
-
آب را در قصه ی هاونگ می کوبند
1392/03/01 09:05
همّه ی آنانکه برسرو بلند هر حقیقت سنگ می کوبند و یا در راه وصل او کمال از خدعه و نیرنگ می جویند و یا در پای قربانی هزاران جامه رنگارنگ می پوشند بگو هشدار آبی تیره را در قصه ی هاونگ می کوبند
-
بزن این آخرین فریاد
1392/02/30 19:08
بزن بر باد و بر باران بزن بر خاک و بر طوفان بزن بر حس افسردن بزن بر شمع در زندان بزن بر طبل تو خالی بزن بر رسم بی عاری به سیر و صبر و نیلوفر بزن بر هر چه می دانی بزن تا وارهی از شب بزن تا بگذری از تب بزن تا روشنی زاید بزن بر تیره گون مطلب بزن بر شام بی پایان بر این عریان تر از عریان بزن بر غفلت پنهان بر این نامردی...
-
غیر خود وامدارم مکن
1392/02/30 19:00
ببین با تمام قوا مانده ام پای تو ،بمان بامن و داغدارم مکن تمام خدم و حشم منتظر، بخوان این دو خط بی قرارم مکن خدا را اگر غیر حق یافتی ، به رقص لغات و به احساس من چو شمشیر بران بسوزان مرا ، ولی غیر خود وامدارم مکن
-
چون کنم باور
1392/02/29 13:17
آسمان بغضم دو چندان می کنی تا که ماه خویش پنهان می کنی چون کنم باور که یارم می شوی تو که ماه خود به زندان می کنی
-
شب آرزو هم گذشت
1392/02/27 10:20
شب آرزو هم گذشت و ندیدم تو را ز شاخ حقیقت به غفلت بریدم تو را مجازی بدند همه ی آرزوی های من تو در دست من بودی اما نچیدم تو را
-
راهی زده ام
1392/02/27 06:51
راهی زده ام به خود که جستجوی تو کنم هر درزه ی جان خویشتن رفوی تو کنم گر گرم کنی حقیقتم و یارم باشی شاید بتوانم که چروک دل اطوی تو کنم
-
باز کن پنجره را
1392/02/22 14:36
باز کن پنجره را بوی خدا می آید بوی نورانی خورشید بوی تسبیح و دعا می آید پرده ی شب ز گذرگاه زمان می گذرد بوی احساس قرابت بوی توحید و ثنا می آید شاید این نزدیکی یک نفر بیدار است دست در دست خدا روی سجاده ی نور پی تجدید قوا می آید یا که از پنجره ای پی شمعدانی صبح صوت بلبل ز سما می آید باز کن پنجره را تا نسیمی گذری تازه...
-
هر وقت خواستم
1392/02/22 09:38
هر وقت در زندگی خواستم مشکلاتم را بر گردن دیگران و قضا و قدر بیندازم دیدم پای خودم در میان است . هر وقت در زندگی خواستم از مشکلات و سختی هایم گلایه کنم دیدم فقط از خودم باید گلایه کنم. هر وقت در زندگی خواستم دیگران را به خاطر رفتار نامناسب شان سرزنش کنم دیدم من هم بخشی از روندی بوده ام که وی را به این نقطه رسانده است....