-
پرگار روزگار
1392/07/29 09:00
پرگار روزگار بر گرد ما دایره ها می کشد ولی غافل از اینکه مرکز پرگار عالمیم " محمود مسعودی(ساده)"
-
قدر باید دانست
1392/07/27 18:39
تا نفس هست قدم باید زد بین خورشید و شب و ثانیه ها پی صبح و سحر و قافیه ها شب به عطر شب بو صبح به عشق شبنم روز بهر دیدار گل بابونه عصر،تماشای غروب پاییز شب نباید بد گفت به تاریکی رازآلوده که پلی بهر تماشای خداست صبج باید فهمید: نسیمی که ز دیدار خدا آمده است بعد آب پاشی پیرزن همسایه تا که دل های همه تازه شود روز دیدار...
-
سینه را بهر خدا دریا کن
1392/07/27 11:18
دیده را بهر تو جویا کردم سینه را بهر خدا دریا کن خویش را بهر تو رسوا کردم غیر خویشتن همه را رسوا کن جام را بهر تو پر کردم و خالی کردم می نابی ده و این گمشده را پیدا کن در صدف ، غیر تو کی درّ و گهر می یابم صدف تن به گهر های خدایی خودت معنا کن گر که صد بار شکستیم و تو صد بار نمودی وصله آبم از سر نگذشته،به سر انگشت هنر...
-
چه می خواهی
1392/07/25 07:20
گاه گاهی بپرس، از زندگی چه می خواهی به کجا می روی،از دوندگی چه می خواهی به کوه سخت بلندی و یا به دشت شیرینی ز صلح و آشتی خود،جملگی چه می خواهی چرا به باغ حقیقت سکونت آسان نیست مگر دمادم از این باغ بندگی چه می خواهی چرا همیشه دلت بی گدار در آب است از این تحمل بیجا و دلخستگی چه می خواهی طلوع عالم مستی به یک نگاه تو...
-
عید قربان است قربانی کنید
1392/07/24 10:00
عید قربان است قربانی کنید هر چه غیر اوست زندانی کنید تا نباشد حز رخ او در میان گلرخان شهر قربانی کنید " محمود مسعودی(ساده)"
-
عشق های کوچه باغی
1392/07/23 10:42
رد پایی تازه می بینم: به عمق شاخه ها در میان دانه ها از تقلای شب پروانه ها عشق های کوچه باغی عمرشان کوتاه است زود میوه را می چینند و زرد باید گردی که جایی بهر سبزی بهر شادابی نیست آری بهار نزدیک است و تو هوس تازه تری در دل و در سر داری نیست راهی بجز از پژمردن زردی از دست تو و آزردن می روم تا تو به دنیای خودت تازه شوی...
-
گفتگوی بوته و صحرا
1392/07/22 00:08
شنیدم گوشه ی صحرای خشکی برآمد بوته ای با بوی مشکی اگر چه بود دور از کوه و دریا دل و رویش تماما خوب و زیبا ولی تنها بُد جز زوزه ی باد نبودی همدم و یاری به فریاد به هر روزی دل او تنگ تر شد چنان که حال او هر دم بتر شد شبی بادی خبر آورد ز کوهی که یارانت همه بر طرف جویی تو اینجا یکه ، تنها می نشینی به غیر از خاک و سنگریزه...
-
عشق تقدیم شما
1392/07/20 03:05
من نمی دانم : به کجا نفسم می گیرد آتش و سوز در این بوالهوسم می میرد یا که معبود کجا و چگونه به دلم جرات دل کندن و رفتن، به سرم فکر شکفتن خواهد داد یا باغ سبزی که نشانم دادند کی بود فصل بهارش کی بود گل به کنارش کی زمان حکم توقف به تنم خواهد داد کی جهان مهر سکوت بر لبم خواهد زد ولی می دانم که به هر لحظه و هر تکراری رمزی...
-
می روم
1392/07/17 23:07
می کنم دل ز تو و ثانیه ها می روم تا سحر قافیه ها می روم تا که بگویم سخنی خوشتر از حسرت این قافله ها می روم تا به خیالا ت خودم پل زنم سوی پر چلچله ها می روم تا که نمانم تنها در سیاهی شب سلسله ها می روم تا که بگویم با ابر تا ببارد به شب فاصله ها می روم تا که بگویم باران تازه سازد دل بی حوصله ها می روم تا به امیدی تازه...
-
یادمان باشد
1392/07/17 16:12
یادمان باشد باید از خاک زمین دل بکنیم سمت پرواز بسویی دگر است یادمان باشد آخر خط بیشترین بُعد بشر به اندازه ی یک عمر زمین خواری است یادمان باشد سفر از چوب به خاک سفر آخر این عالم تکراری است " محمود مسعودی(ساده)" یادمان باشد ایستگاه آخر آخرین ریل سفر آخرین بالش این راه دراز آخرین زمزمه های آواز همه یکسان به...
-
با ژئوفیزیک
1392/07/16 22:56
زمین و این همه باور به عمق و سطح و در بستر شمال و غرب و در خاور ز نفت و معدن و گوهر تو را از دور می خواند بسوی نور می خواند که از فیزیک از شیمی ز ثقل و موج و مغناطیس ز برق و باد و از طوفان بجو آرامش انسان ز لطف جاری یزدان گهی با لرزه تاقدیسی گهی با ثقل گنبد را گهی آهن ز مغناطیس گهی با برق آبی را خلاصه با ژئوفیزیک ز می...
-
نیست
1392/07/15 16:55
رفیقی همنفس می بایدم نیست انیسی همقفس می بایدم نیست سطوری تازه در شرح سکوتم دلی بی پیش و پس می بایدم نیست شرابی تلخ و بس می بایدم نیست سکوتی پر جرس می بایدم نیست حروفی تازه از بهر سرودن سماعی دادرس می بایدم نیست " محمود مسعودی(ساده)"
-
گواه کن
1392/07/14 23:43
زیبا شبی مرا به کنج دلت جایگاه کن استاره های بخت مرا هم گواه کن یا دست من بگیر و به میخانه ام ببر یا هم مرا ز لعل لبت سر به راه کن " محمود مسعودی(ساده)" ----------------------------------------------------------------------------- دوب بیت فوق بعد از شعر شاعر بزرگوار سرکار خانم متولی به ذهنم رسید امشب مرا به...
-
به کجا شوم کبوتر
1392/07/11 00:01
به کجا شوم کبوتر که تو را در آن سرایم که مقیم این خرابم که تو کرده ای سرایم به کدام گل بگویم که تویی هزار باغم که ز رشک خویشتن را،نکشد به پیش پایم دل و دین و ادعا را همه در خزانه بگذار تو بگو کجا نشینم که شود دلت سرایم به سراب ادعایم که رساند این دعایم؟ بنما رخ ای حبیبم که گدای بی قبایم چو نکرده یاد من گل ،ز کجا بود...
-
قسمت ما
1392/07/10 00:17
غم تو قسمت ما گشت و لبت با دگران اشک تو قسمت ما گشت و دلت با دگران با که گویم که از این بخت بلند من و دل شعر تو قسمت ما گشت و شبت با دگران " محمود مسعودی(ساده)"
-
رسم ادب
1392/07/09 18:40
جاده ها منتظر بوسه ز یک ابر بهار چشم ها تشنه دیدار رخ سبز نگار کی بهاری شود این دشت بگو همگان منتظر لطف تو ای حضرت یار سبزه خشکیده و چشمش به در است حوصله منتظر سبزی یک باغ و بر است دل به اندازه یک دشت، غم انگیز شده با توام یار گلم ل طف شما کارگر است " محمود مسعودی(ساده)" توپ های همه عالم کف میدان شما متهم...
-
فاصله ای نیست
1392/07/09 01:51
صد سال گرفتار تو باشم گله ای نیست هر چند که در جام دلم حوصله ای نیست فرموده بدی پای در این میکده مگذار فرمان تو بر چشم،ولی فاصله ای نیست غم نیست مرا پای به یک گوشه گذارم با سر چو روم ،ترس من از آبله ای نیست بشکن به سر زلف خودت عهد مرا هم عهدت به چه آید چو مرا زلزله ای نیست رودیم که دایم سوی دریای تو هستیم جز مهر تو در...
-
شب افسانه و افسوس
1392/07/08 21:15
شبی چو شعله ی فانوس به دیدار تو خواهم آمد با حسرتی اندازه ی فردوس به دیدار تو خواهم آمد ترسم که شب سرخ هوس های تو را سبز نبینم شاید شب افسانه و افسوس به دیدار تو خواهم آمد " محمود مسعودی(ساده)"
-
دیگه دلتنگیام تو هیچ شعری جا نمی گیره
1392/07/08 19:15
دیگه دلتنگیام تو هیچ شعری جا نمی گیره شراب تلخ باران خورده هم حتی سراغ از ما نمی گیره به اوج قله ی کوه نمک با پای زخم آلود سر سوزن عنایت هم درون لحظه هایم جا نمی گیره پرستو یاد از همسایه های دل نمی سازه شقایق با دل خونین مسیر عاشقی از سر نمی گیره مهاجر ها مجاور گشته اند در کلبه های دور مسافر اشک در چشم است و یاد از...
-
برگ پاییزم ولی
1392/07/08 00:45
برگ پاییزم ولی با نوبهاران گشته ام دست در دست امید روزگاران گشته ام همدم سبزینه در باغ جوانی بوده ام با نسیم زندگی در جوکناران گشته ام زرد گردیدم ز دست روزگار اما چه باک من که عمری را کنار باغ و بستان گشته ام رنگ من از پختگی باشد نه از دلمردگی بسکه در دیگ زمان با باد و باران گشته ام " محمود مسعودی(ساده)"
-
شاد باید بود
1392/07/08 00:28
شاد باید بود و گرنه روزگار، در میان هاون خود زرد و زارت می کند می کشد هر لحظه سلولی ، در آخر هم نصیب مور و مارت می کند شاد باید بود و گرنه هجر یار، همنشین کوی بی تاب و قرارت می کند ور نبخشی خویش را در زندگی، سنگ سخت کوه دنیا بر مزارت می کند شاد باید بود و گرنه طعنه زار، دور از اندیشه ی فصل بهارت می کند گر که هم پیمانه...
-
برگ پاییزی و عابر
1392/07/07 13:46
برگی از شاخه فتاد زرد و بی جان و خمیر آخرین روز سفر آخرین سطر امید عابری غوطه ور ثانیه ها دل تنگش به نیستان می برد برگ بی حوصله تر از هر روز با قلم موی خدایی ابدی در اتاق پرو پاییزی جامه اش رنگ حقیقت می زد باد غافل ز دل عابر و برگ نقشه ی حمله فراهم می کرد آب در حسرت آغوش به سوی ابدیت می رفت شاخه تنها شده بود نه بهاری...
-
لحظه ی دیدار
1392/07/06 23:43
ای گل تو ندانی که چه دلتنگ شما می گردم هر ثانیه ، هر لحظه که از شما جدا می گردم عمری به تکاپو که تو را دوباره دیدار کنم چون لحظه ی دیدار رسد ز خود رها می گردم " محمود مسعودی(ساده)"
-
کلید روحانی قفل زنگ زده ی تابوی آمریکایی را شکست
1392/07/06 08:46
از همان روز های اول معلوم بود که کلید روحانی کلیدی قدرتمند است که در گشایش قفل های که در طول سال ها بویژه هشت سال گذشته زده شده است توانا عمل خواهد کرد. این روز ها آرامشی که بر بازارها حاکم شده بر بسیار موارد از جمله طلا و دلار تاثیر گذشته است. موج امید همچنان در ذهن مردم سرحال و سرزنده به پیش می رود. گفتمان ایران با...
-
پاییز دلتنگی
1392/07/04 06:14
پاییز دلتنگی: چرا بال و پر و برگت نمی ریزد چرا عاشق نمی گردی چرا شور و شر و شعرت نمی خیزد زمستان می کشد ما را چرا از مهر چشمانت فتوت بر نمی خیزد چرا ابر سحرگاهی نمی آید چرا جادوی دستانت به غیرت بر نمی خیزد بهاری گر که در راه است چرا باران امید از شب ذهنت نمی ریزد " محمود مسعودی(ساده)"
-
فصل رنگ آمیزی
1392/07/03 07:08
فصل رنگ آمیزی فصل برگ ریزان است فصل آغاز سفر ، فصل پاییزان است گذر از بهار،از تابستان سفر از سبز به زرد فصل عریانی باغ فصل پاییزان است فصل مهر است و کتاب خاطرات خوش و ناب فصل آغاز نسیم فصل پاییزان است برگ های رنگی بر زمین خواهش سفر برگ بر آب فصل پاییزان است فصل رقاصی برگ فصل غمازی رنگ فصل طنازی زرد فصل پاییزان است...
-
مرگ دریا مرگ ماست، دیر یا زود
1392/07/02 10:24
برای دریاچه ارومیه آی آدم ها که پُست خوبی دارید و بر خر مراد سوارید وزیرید و وکیلد و گاهی گل می کارید گاهی روبان پاره می کنید گاهی سد می بندید و گاهی پل می زنید در همین نزدیکی یک دریاچه می میرد آسمان ساکت ، نمی غرد زمین ساکن نمی جوشد رود تنها و دلتنگ ،باغ ها شادند آی آدم ها که غصب کردید سهم دریا را مرگ دریا مرگ ماست،...
-
پاییز ،مهر ، مدرسه
1392/07/02 09:15
پاییز مهر مدرسه هلهله های مهربان شادی ناب کودکان دوباره شور زندگی دوباره مشق خط خطی دوباره پای تخته ها گچ سفید، تخته سیاه دوباره با شروع مهر شوق پرنده می شود دوباره بعد چند سکوت سرود زنده می شود " محمود مسعودی(ساده)"
-
یاد باد
1392/07/02 06:36
یاد باد آنکه به کنج دل من مسکن و ماوای تو بود دل پر از شوق،مقیم شب دریای تماشای تو بود هر زمانی که نسیمی ز سر شوق و صفا می آمد سفر عشق به پای من و از جوشش صهبای تو بود بلبل باغ به جز شوق وصال تو نمی گفت سخن صحبت شوق وصالم به سر و گوشه ی لبهای تو بود جام می در کف ساقی به من و یار اشارت می کرد جرعه در جرعه می، در صدف...
-
عمر رفت
1392/06/30 12:19
عمر رفت و پشت سرش را نگا نکرد نه یاد من نه یاد شبنم صبح آشنا نکرد با باد همسفر بُد و در لحظه مستتر یاد از مسیر باد و بی دلی با وفا نکرد گفتم غروب زرد،تو چرا یادم نمی کنی گفتا طلوع هم به کس اینجا وفا نکرد نی طرف جوی و نی باغ و کوهسار بعد از تو هیچکس به حضورم دعا نکرد بر سفره غیر سبزی و ریحان نبود هیچ سبزی گذشت و قصه ی...