پزدومورف

دل دیوانه ام گاهی تریس را زلف می بیند
اگرچه گوشه ی صفحه نشان قلف می بیند
تراف و موج دیتا را چو امواج خروشانی
خودش را روی رمپی در کنار گلف می بیند
گروسی استراتا را شبیه سیب گیسویش
برایت اسپات چشمش را نشان لطف می بیند
وقتی انتی کلین تیپک و سرحال و تپل باشد
تاپ انتی کلین ها را چو توپ گلف می بیند
 گهی آنلپ گهی اینلپ به روی ماسه ی ساحل
خیالی می شود گاهی برهان از خلف می بیند
به ناگه می رود شاید ببوسد روی دیتا را
رئیس از ره رسیده و خلاف عرف می بیند
 تعجب می کند اما دو چشمش سخت می مالد
نمی گوید سخن شاید مرا آمورف می بیند
دلی که با ردیف و قافیه همساز می باشد
گمانم لایه بندی هم به جبر و عنف می بیند
خلاصه در عجب هستم چه خواهد شد سرانجامش
دلی که جای رفلکتور ردیف زلف می بیند
عجب نبود اگر دیدی که از دست می رود ساده
خودش می گفت خودش اینجا پزدومورف میبیند
محمود مسعودی
این شعر در واقع یک شعر ژئوفیزیکی است و در آن از کلمات خاص تعبیر و تفسیر لرزه نگاری استفاده شده است.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد