ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
از روزی که گرفتار تهران شده ام احساس می کنم روزها بیش از پیش کوتاه شده اند وقت سرخاراندن ندارم
بیشتر از هر چیزی ناراحتم که وقت ندارم به خودم و دلم برسم.
وقت ندارم افکار درون را بر کاغذ برون بسپارم.
هر چه کمتر بنویسم در دلم بیشتر تلنبار می شود
اینروزها حسابی ذهنم درگیر است
بیش از پیش احساس می کنم عمر آدمی چقدر کوتاه است .
چه حرف ها که ناگفته می ماند ویا نصفه و نیمه رها می گردد.
اینروزها وقت کم می آورم خیلی وقت کم می آورم
چه حرفها که ناگفته می ماند ....
چه حسرتها که در دل می ماند ...