ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
با خودم می اندیشم بیرجند نه جنگل های شمال را دارد نه هوای عطرافشان شیراز را نه زاینده رود اصفهان را ، نه ابهت تهران را نه تقدس مشهد را نه .. شهریست که در کویر زاده، دل بر باد و طوفان نهاده ،با بی آبیش باغ ساخته با دلتنگیش فراقی سروده با کوه هایش احساس غرور کرده و با دلبرانش از چای زعفرانی گفته.
گرچه گاهی در مقام مقایسه دل از نبودهای طبیعی و دست تنگی های بشری می گیرد ولی حس مانده از ستاره هایی که در پشت بام ها شمرده ای رهایت نمی کند و همیشه دل در خاکش داری ،اگر چه فرسنگ ها حتی به اندازه ی یک دور کامل کره ی زمین از وی دور باشی . نمی دانم شاید این گرمای اعماق کویر است که همیشه گرم نگهت می دارد ، همان گرمایی که آب را به جوش آورده تا قلیان کند همان گرمای اصیلی که کویر را زاده و اصالت را بر قلب مردمانش نهاده . آری عشق و مهر این شهر کویری در عمق وجود تمام مردمانش چه در دوردست و چه نزدیک نهاده است.
شهر من کوه غرورت باغران
شهر من زیبا بنفش زعفران
شهر من ای یادگاران قدیم
ای تو یاقوتی زرشک خوش ندیم
شهر من ای خشت خشتت پایدار
در دلم فرهنگ و عشقت برقرار
شهر من ای در میان کوه و دشت
خفته ای ارام در طوفان مست
شهر من عشقت به جان آمیخته
درد و رنجت را به دیوار زمان آویخته
شهر من ساباط هایت منتظر
در مسیر خاطراتی مستتر
شهر من زیبای بر پای کویر
شهر پیرم شهر پیرم شهر پیر
یادگاری از قهستان مانده ای
همچنان شمعی به بستان مانده ای
شهر من در باغ های باغران
سبزی و سرخی به دست باغبان
شهر من ای در میان جسم و جان
گاه ظاهر بوده ای گاهی نهان
دست اهریمن ز بامت دور باد
مهر تو در سینه ها محصورباد
گرچه بی آبی امانت برده است
کاج سبزت رنگ و رو آورده است
همچنان دریای ژرفی در کویر
بهر من زیبای شرقی در کویر
همچنان عناب سرخی بر درخت
بر دلم درمان دردی روز سخت
گر نداری جنگل و دریا و رود
یا که داری خاک و سرما و نبود
دوست می دارم تو را زیبای من
من چو مجنونم تو هم لیلای من
عشق به وطن ضرورت است واین عشقی ستودنیست.
سلام
این کوه تک نامش چیست؟
مارکوه هم می گویند میاکوه هم ،که البته داستانی دارد