ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
گل حسرت به پاییز آمد اما، همیشه خواب او خواب بهار است
درونش شعله های زرد بینی که یاد لحظه های وصل یار است
گل حسـرت تک و تنهـا کنار خـار روئیـده ز ره جـامـانده و در حسرت دیدار روئیـده
بهاران را به امیدی درون خانه اش مـانده به روز زرد پاییزی ز عمق سینه تبدار روئیده
گل حسرت خاطرات بهار را ورق می زد
بغض های انتظار دفتر دیروز
خواب های بهار و شبنم هر روز
را ه های نرفته ، اشک های جامانده
شعر های نگفته بر لبان مانده
سبزه ها دل غمین و خار ها شادان
سنگ ها سخت و شاخه ها لرزان
آرزوی وصال و ترس هجرت را
اشک های خفته ز دور وصلت را
بر باد رفته امیدش را ، صورتک های صبح عیدش را
بود امیدش به مرگ دلسردی ،بگذرد خزان آیدش سبزی
زمستان که آمد و برفش ، سفید شده تمام رگ هایش
خفته در زیر خاک ها خروار ،صد بهار آمد و گذشت بر او کار
حسرتش همیشه بر دل ماند، برگ و ریشه همیشه در گل ماند
هر ورق در دل او ماجرایی داشت
آخرین ورق همیشه مشکل داشت
با آخرین ورق بسته شد این دفتر ، ولی باز ماند قصه ی گل حسرت