ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
عاشـق شـدم بر ذره ها باور نکـردی تو چرا
گفتـی قبـولـم می کنی لب وا نکـردی تو چرا
از شـام خـود تا صبح تو راه درازی آمــدم
باور نـداری گر مـرا از کس نمی پرسـی چرا
رد دلم تا کوی تو حک شد به جان و هم دلم
گـر از دلـم رنجیـده ای با عشـق این مشکـل چرا
ساقی به باغ میکـده مـی را گرفـت از دست من
گر با منی مشکـل بود جـور و جفـا بر دل چرا
شمع درونـم شعلـه زد شعلـه به هر اندیشـه زد
حالا که دودم دیـده ای راهـم نمی بنـدی چرا
من مانـدم و این لحظـه ها دائـم به دام غمـزه هاچشمک به کارم می زنی چشمت نمی گیری چرا
خواهـی که مجنـونم کنی غلطیده در خونـم کنی
من راهی دشت جنـون غلطیـده در خونـم چرا
با ساده گشتی همسفـر در راه پر جـور و خطردر عین عشـق و سادگی مرهم نمی سـازی چرا
ـ