ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
تنها سر قرار تو در کوچه باغ صبح
در سایه های کم و بیش صبح انتظار
بی قرار ماندم و ماندم نیامدی
صد بار و بیشتر از اول تا آخر کوچه قدم زدم
صد سال و بیشتر دستم به دو سوی کمر زدم
صدها نفس بدون اکسیژن بیرون شدند و تو هرگز نیامدی
گشتم دو باره به کوچه باغ در پی ردی ز پای تو
گفتم که شاید عبور کرده ای از روزگار من
شاید سپرده ای به پاییز تنها بهار من
شاید و شاید من دردی دوا نکرد اصلا صدا نکرد
ماندم به کوچه باغ تا تمام نور صبح رفت و غروب امید خسته ز راهی دگر رسید
در غربت غروب در دور دست زندگی دستی به دست غبار دیدم و گم شدی
این آخرین قرار من و صدها امید بود
بعد از غروب تمام زندگیم شعری سپید بود