ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
شبی با خاطراتم تا سحر رقصیدم و ماندم
سحرگه برق چشمان تو را من دیدم و خواندم
چو نور مه به شب های دلم تابیدی و رفتی
چو صبح بی قراری ها بسی رنجیدم و ماندم
یکی شب خاطرات روزگارم را صدا کردم
تمام لحظه های و ناب و میگونش جدا کردم
گذر کردم تمام کوچه های عاشقی تنها
تمام شب به عمق خاطرات خود شنا کردم
خاطرات من ترک های دلم را تازه کرد هی نمک پاشید و هی خمیازه کرد
بعد عمری زیر صدها گرد و خاک خاطره عشق بی حد و حصار تو مرا آوازه کرد
خاطرات من همه جامی ست در چشمان یار
جامی میگونی فتاده در خم چوگان یار
نه به دستم می دهدجام و نه چشمان خمار
برهمی دارد زچشم و رعشه از دستان یار