رویای تو رویاست تا.....

رویای تو رویاست تا در خواب باشی

در کرسی گرمت فقط بی تاب باشی

بیدار اگر گردی و راهی، بلکه روزی

در قله ای هم صحبت مهتاب باشی

محمود مسعودی

@sadeabad

گره از زلف چمن باز کنیم

ای دوست بیا ز خویش و پیله پرواز کنیم

با حضرت عشق و با طبیعت آغاز کنیم

صدبار گره زدیم،زلف چمن و نبود حاصل

امسال،گره از زلف زمین و از چمن باز کنیم

محمود مسعودی

سیزده فروردین ۹۷

@sadeabad

زعفران ناب بیرجند

به لبخندت که اخمت هم کنار چای من قند است
 لبت شیرین ، نگاهت زعفران ناب بیرجند است
 رها کن امشبی را گفتن از دیروز و فردا ها
 فقط بنشین کنار من بگو تک بوسه ای چند است
محمود مسعودی

صبح خوب

صبح خوب است که با بوسه ای آغاز شود
مثل یک غنــــچه که بر روی گلی باز شود
دست با گــــــرمی دستی بکند راز و نیاز
دل پر از عشــــق شود بر همه ابراز شود
محمود مسعودی

جام زندگی

این جام که در دســت تو بینم یکتاست

از حیث نژاد و جنس خود بی همتاست

قــــــدر ار که ندانی و به سنگی بخورد

فریاد  به آسمان رســــــد ناپیداست


این جام  که  زندگی  نهادند   نامش

شیرین چو عسل بود جمال و کامش

هشدار که نشکنی،  نگونش  نکنی

چون ســوزن و تیر می شود اندامش


"محمود مسعودی"

به هفت ها سوگند

به لحظه های تمنا، به دست ها سوگند
به چشم های تماشا، به دشت ها سوگند
بهشت بی تو برایم جهنمی سرد است
به آسمان و زمینش ،به هفت ها سوگند
محمود مسعودی

شعر اگر از درد آید

شعر اگر از درد آید گل کند
نسترن نیلوفر و سنبل کند
ورنه چون موج آید پنهان شود
چند روزی را فقط غلغل کند
محمود مسعودی

تحریم لبت

با شرط و شروط عشق بازی کردی
عاشق شدی و بنده نوازی کردی
خوشحال شدم شکسته تحریم لبت
افسوس دوباره صحنه سازی کردی
"محمود مسعودی"

بوسه ی خصوصی

عید امد و وقت دیده بوسی گردید
سرما شد غنچه ها عروسی گردید
برخیز که تالار طبیعت خدا امادست
هنگامه ی بوسه ی خصوصی گردید
محمود مسعودی

صیح فروردین

صبح فـــروردین به ناز آمد ببین

غنچه لب وا کرد و باز آمد ببین

دیده واکن بر نسیـــــــم روزگار

عشـــــق با راز و نیاز آمد ببین

"محمود مسعودی"

سر کوه بلند هی های و هی های

چقدر این چرخ گردون ناز داره

کمون و تیر و بس سـرباز داره

همه دارن به جنــگ مو میاین

دلــم هر لحظه تکّ و تـاز داره


-------------------------------------


سر کوه بلند هی های و هی های

بیاد گلنسا در نی کنم نای

بسی آه از جگر آمــــد ولـــی حیف

نیامـد گلنسا هـی وای و هـی وای

"محمود مسعودی"


بهار می روید

غــزل غـــزل ز دیده ی من انتظار می روید

عسل عسل ز نگاهــــــــــت بهار می روید

بیا بیا که با تو عسل می شود غزل هایم

بغـــل بغـــل ز شـــــهد لبانت قرار می روید

"محمود مسعودی"

سر کوه و کمـر

سر کوه و کمـر ای داد و بیداد

تو آهو می شدی مو مرد صیاد

تو با ناز و ادا در پشت بــــــوته

مو می کردم تو را فـریاد فــریاد

"محمود مسعودی"

بهــــاری تازه

زمستان هر چه باشد با بهــــاری تازه می‌آید

ز سختی ها همیشه برگ و باری تازه می‌آید

همین کافیــــــــست از افتادن آن برگ پاییزی

که  فردا عـــــــــــاشقانه با اناری تازه می‌آید

"محمود مسعودی"


جهان به شادمانی گذران

تـــــــردید مکن  که  عاقبت خواهی مرد

از ملـــــــک جهان فقط کفن خواهی برد

خـــــوش باش،جهان به شادمانی گذران

مندیش چه خورده ای چها خواهی خورد 


این چه خونیست

این چه خونیست که عمریست به جوش آمده است
وز خروشش همه عالم به خـــــــــــــروش آمده است
بی سبب نیست که هر ســـــــــــوی زمین می گرید 
چشم کوه است که باچشمه به هـــوش امده است

لبخند تو

لبخنــد تو بر دیده ی ما جا دارد

صبــــح دل ما همیشه زیبا دارد

پاییز و بهار و هرچه  خواهد آمد

با گوشه ی چشم یار معنا دارد



لبخنـد بزن که عشق معنا گردد

در کنج لبت شکوفه ای وا گردد

از آب حیات در سبـــــــویم ریزد

بر مرده من دمی مسیحا گردد



لبخنــــد تو بهترین شراب دنیاست

مستانه ترین سکوت فرد اعلاست

آن لحظه که لبهـات جدا می گردد

زیباتر از آن است که گویم زیباست

"محمود مسعودی(ساده)"

یک بوسه ی ناز از من

گاهی به دلم سر زن ، ناز از تــــو نیاز از من
یک گوشه ی چشم از تو یک دامن باز از من
وصل ار که نشد ممکن ، در فرصت جامـانده
از غنچه ی لب هایت یک بوسه ی ناز از من

بگذار آشفته بماند

بگذار که اوضاع من آشفته بماند

این راز،نهان کرده و ناگفته بماند

حالا که خود م با دل درویش چنینم

بگذار تو هم شیر ژیان خفته بماند

"محمود مسعودی(ساده)"

سیب سرخ و سبز جنگل یار ماست 
نور خورشید تو در گفتار ماست
شاعری تنها نمودی ساده است
عشق هر سو بنگری در کار ماست
28 شهریور 93 کوهسار تهران

طعم بوسه

الا دختر که کاسه ماس داری
بدستت غنچه های یاس داری
ز ماس و یاس تو خیری ندیدم
بده بوسه که حق الناس داری


الا دختر که پاچینت بلنده
دهان تنگ تو دایم مخنده
بده چند بوسه از کنج لبونت
که طعم بوسه هایت طعم قنده
"محمود مسعودی(ساده)"

از دست لاین و وایبر

الهــــــــــی لاین و وایبر کله پا شو     

رَگُن دســــــت تانگو جا به چا شو

اینستا بــــــی رفیق و بی نوا شو    

مثل وی چت گــــــــــــرفتار بلا شو

بمیـــــــره فیس و اینترنت هوا شو

که واتساپ تا قیامت بی صدا شو

ز بس ور هـــــــــــم زدن آرامش مُر

مِتـــــــــرسُم یار مُو از مُو جدا شو

"محمود مسعودی(ساده)"

از رفاقت چیده ام

یک سبد شادی برایــت از محبت چیده ام

غنچه ی لطف و صفا از باغ همت چیده ام

مرحمت فرموده بر درگــــــاه احساسم بیا

تا که گویم من چها از این رفاقت چیده ام

"محمود مسعودی(ساده)"

چه آتش ها

چه آتش ها کز  آن خرمــــن نخیزد

چه عصیان ها کز آن دامـــن نخیزد

به یاری دل بر او بستیـــــــــــم اما

چه طوفان ها کز آن دشمن نخیزد

"محمود مسعودی(ساده)"

توافق

توافق کرده چشـمت با دل من

سپــــر سازد برای مشـکل من

و لیکن از کمـــــــــــــان ابروانت

کجا کی زنده می ماند دل من

"محمود مسعودی(ساده)"

غم تو

نه دل دارم که  بنویسم غم تو

نه فرصت تا که گردم  همدم تو

خدا را از  دل تنگم چه  پرسی

دعا کن تا که بینم مرهم  تو


الهی  حسرت و  غم ها بمیرن

که گویی  در دل  تنگم  اسیرن

اگر صد راه  و بیرا هم  گشایی

چنان محکم که اصلا در نمیرن



سکوتم  پر ز  فریاد و  ز  درد  است

وزان رخساره ام همواره زرد است

گل    باغ    محبت   مرده   گویی

که دلتنگی مرا هموار  مرد  است



نه چشم آسمون وا می شه امشو

نه در خاک زمین جا می شه امشو

غمی  که  قلب  و جانم را  فسرده

کجا  و  کی  کمر تا  می ش امشو

سلام ساده

هر  صبح   دوباره    آرزو   باید   کرد

زلف  و  رخ یار   جستجو   باید  کرد

از لطف مهش که بر جهان می تابد

درد    دل    خویش  را  رفو باید کرد



هر صبح  سلام  قاصدان  باید  گفت

خورشید و مه و ستارگان باید  گفت

احساس  نوازش   خدا  را ز   نسیم

هم دید  همم  به  دیگران باید  گفت



هر صبح  نسیم را صدا باید کرد

در گوش وی  ابراز  وفا باید  کرد

با  عرض تشکر از  خرامیدن وی

در مکتب عاشقی دعا باید کرد



هر صبح سلام ساده ای باید داد

بر عابر  کوچه  جاده ای باید  داد

در مکتب  نورانی  خورشد  خدا

در مسلخ نور  باده ای  باید  داد

"محمود مسعودی(ساده)"


با یک کرشمه

حیف  این  آدم که  خام  سیب حوا  می شود

نیمه شب ها همنشین خال لب ها می شود

جنتی را سیب سرخش تا ابد بر باد داد

باز هم با یک  کرشمه  غرق  آنجا  می شود

"محمود مسعودی(ساده)"

میخ بسیار است گازانبر بیار

میخ بسیار است گازانبر بیار

تا که برداری غمی  انبر بیار

گرکه نتوانی لبی خندان کنی

لااقل  چایی  بریز  قندبر بیار

"محمود مسعودی(ساده)"

ببخشید دیگه نمی دونم چی شد یدفعه نصف شبی همچین چیزی به ذهنم اومد:

به بوسه

بر هر نخ دل نشسته  دارش کردی

وقتی که به بوسه  بیقرارش کردی

گفتم که دوای درد من  خواهی بود

دیدم که یکی بود و  هزارش  کردی

"محمود مسعودی(ساده)"

الا دختر

الا دختر که   دایم  در   نمازی

نه اهل ناز و نی  اهل   نیازی

نمی دی بوسه از کنج  لبونت

در این دنیای فانی بر چه نازی



الا دختر که سانتافه سواری

پراید   بنده   را نامیده  گاری

اگر از جیب  بابای  تو نباشه

نداری توی کیفت یک هزاری

"محمود مسعودی(ساده)"

بی جاذبه ی ماه

دلتنگ ترین ساحل  دریا هستم

وقتیکه بدون  موج تنها هستم

بی جاذبه ی ماه تو ای زیبا رو

افتاده به گل درون رویا هستم

"محمود مسعودی(ساده)"

از سر تکلیف یا اجبار

نماز و روزه هامان از سر تکلیف  یا  اجبار

زکات و حج مان از جستن تبریک یا اظهار

نمی بینم خداوندی به عمق کرده ی آدم

ز بس که سفره گستردیم از تزویر یا زنهار

"محمود مسعودی(ساده)"

گل سرخ پیراهن

گل سرخی  که بر  پیراهن  توست

نماد عشق من   در   دامن توست

تو را امشب به باران   می سپارم

از این آتش که در شهر تن توست

"محمود مسعودی(ساده)"

مسلمان کم شده

درد بسیار است درمان کم شده


دین همان اسلام،مسلمان کم شده

دیگران بی دین،مسلمان گشته اند

ما مسلمانیم و ایمان کم شده

"محمود مسعودی(ساده)"

تغییر جهان

عمری پی  تغییر جهان  می رفتیم

تغییر  زمین  و  آسمان   می رفتیم

یک عمر گذشت  تا  کنون فهمیدیم

باید به جهان از خودمان می رفتیم

"محمود مسعودی(ساده)"

برای دلبریت

آری دلم برای  دلبری یت تنگ می شود

حتی  سکوت  همدم  آونگ  می شود

برگرد و عاشقانه های مرا مستجاب کن

نازت مرا ترانه ی  هفت رنگ  می شود

"محمود مسعودی(ساده)"

کو مجالی

کو مجالی   تا کنارت  بقچه ی دل  وا   کنم

کو قراری تا به چشمت شعر خود گویا  کنم

آتشی از حسرت ناگفته ها  در سینه است

کو  سرابی   تا   خیالت   راهی  دریا   کنم

"محمود مسعودی(ساده)"

سرگردون

دلی دارم  که   سرگردون  شهره

گهی عاشق گهی حیرون شهره

رفیقون  حال و  احوالم   مَپُرسِی

که  مو در شهره دل بیرون شهره

"محمود مسعودی(ساده)"

رازی به لب

چون غنچه ی ناشکفته می مانی تو

یک عمر به دل  نهفته  می مانی  تو

وقتی  که   تمام  قفل ها   بگشایند

رازی که به  لب  نگفته  می مانی  تو

"محمود مسعودی(ساده)"

آغاز تو

همچون غزلی که بوسه آغاز تو است

چارانه ی عاشقانه، در ساز تو   است

غافل ز قصیده  و رباعی  شده ام

چون  مثنوی عشق در اعجاز تو است

"محمود مسعودی(ساده)"

اگر فرصت دهد

به  صد دل همت کوی  تو دارم

دو  چشمم دعوت روی تو دارم

اگر فرصت  دهد  گردون گردون

دمادم  قصد شب  بوی تو دارم 

 

هزار آواره دل  سوی  تو  دارم

 به امیدی که در کوی تو  دارم

اگر فرصت دهد گردون گردون

حکایت ها ز گیسوی تو   دارم


به دل سودای مه روی تو  دارم

امید از چرخش   موی تو  دارم

اگر فرصت دهد گردون گردون

هنوزم دل به سوسوی تو دارم

"محمود مسعودی(ساده)"

شوق لبت

ای لبت  چون قند و  قندت  چون  عسل

موی  و  زلفت  بند و بندت  چون  گسل

لرزه  بر  اندام  کوه  افتاده  از شوق لبت

باز سازی کن مرا با بوسه های بی مثل

"محمود مسعودی(ساده)"

جام صبحدم

نسیم صبحدم  عیسی نشان است

ز لطفش عالمی تا شب جوان است

سحرخیزان عالم جمله سرمست

که جام صبحدم جامی ز جان  است

ناز چشمت

ناز چشمت در دلم آن   می کند

سینه  را  دیوار زندان   می کند

با گذر  از  سستی   ایمان   ما

دین و دنیا جمله ویران  می کند

اهل دل

دل را   به رنگ   عالم  بالا سرشته اند

چونان ترانه ای به کاعذ دنیا نوشته اند

دل شد گِلی که به مهر خدا رسید

اهل دل  از  برای دو  عالم  فرشته اند

چو پسته ی خندان

لبت چو پسته ی خندان بخند می خواهم

دلت چو  زلف  کمندت  به بند می خواهم

برای شرح ضمیرم به ماه رخسارت

شبی چو موی بلندت  بلند  می خواهم

"محمود مسعودی(ساده)"

تقدیم ساکنان شهر محبت

صبحی پر از ترانه و  روزی   پر از امید

رمزی   ز بی کرانه و رازی    پر از نوید

تقدیم ساکنان شهر محبت نموده ایم

بهتر ز عشق چه توان زین کرانه  چید

"محمود مسعودی(ساده)"

با سین سلام

یک جرعه ز جام صبح در کامم ریز

با سین سلام ،ستاره بر بامم ریز

در پیچش رزوگار از لام به کام

کامی  برسان  ترانه در  جامم ریز


طعنه به یاقوت

لعل لبش  ببین که  طعنه به یاقوت می زند 

مژگان نگر  که  تیر طعنه به باروت می زند

شهریست پر  ز  فتنه  حذر چون  توان نمود

زان حُسن روی که طعنه به لاهوت می زند