مدتی هست

مدتی هست که پر کرده پدافندش را
دو لب و لپ و نگاه های هدفمندش را
می زند تیر چپ و راست به دیوار دلم
دل افتاده به میدان سمرقندش را
زلف بیرون زده از روسری گل گلی اش
رژ  عنابی و شیرین لب بیرجندش را
خنده هایش همه ویرانگر روحم شده اند
بمب جا کرده است انگار گلوبندش را
وای من راهی رویا و تخیل شده ام
 بچه بادی که کند لمس دماوندش را
می کند غوطه ور خویش مرا هر لحظه
مثل غواص که گم کرده فرایندش را
خم هر زاویه از زلف کجش حادثه ایست
مثل داعش که کند باز کمربندش را
بس کن ای ساده مگو از خمش زاویه ها
دست حق بین که چه کردست برایندش را
کاش می شد برسد دست بدامان لبش
که نثارش کنم از بوسه دو فروندش را
گرچه من ساده ام و جمله جهان پیچیده
باز گویم همه شب شکر ،خداوندش را
 محمود مسعودی
کانال تلگرام    نتیجه تصویری برای آرم تلگرامساده آباد

نظرات 1 + ارسال نظر
مسعود قلعه 1396/05/30 ساعت 08:47 ق.ظ http://dastiar.blogfa.com

سلام
این شعر هم زیبا بود و هم شیرین...
موفق باشی شاعر
بیشتر می خوانمت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد