شوق کوهستان

فردا صبح راهی برای اولین بار با یک گروه کوهنوردی راهی قله قوچ  بر فراز کوه های باقرانمهستم

شوق کوهستان به جانم آتشی انداخته

هر طرف هر سو برایم قصه ای پرداخته

صبح با بانگ خروس خوش خبر ،

راهیم تا کوه ،نزدیک سحر

می روم تا قله های بی خبر ،

از من و این لحظه ای بی ثمر

می روم شاید که در پهنای کوه ،

غرق در دریای کوهستان شوم

می روم تا با حضور آب و برف،

همنشین صبر  سنگستان شوم

می روم تا صبح را معنا می کنم،

نور عشق تازه ای پیدا کنم

می روم شاید به عمق دره ای

یا به اوج قله ای چون ذره ای

قطره ای غافل ز دنیایی شوم

جرعه ای غافل ز دریایی شوم

می روم تا کوه همراهم شود،

همدل و همراه دنیایم شود

می روم تا تک درخت قله را ،

با سلامی تازه همراهی کنم

می روم شاید که روحی تازه را ،

در ضمیر جسم و جان جاری کنم

"محمود مسعودی(ساده)"

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد